به یاد او
خب، ماه مبارک تموم شد و یه هفتهای هم از روش گذشت. امیدواریم دل درد همه اونهایی که «فقط» در طول ماه مبارک زخم معده میگیرن خوب بشه و شفا گرفته باشن روز عید فطر. خیلی برای من جالب بود که جماعت از هم دائم میپرسیدن که «روزهای؟». جوابها از سؤال جالبتر بودن. «هی هر از گاهی»، «نه بابا، مگه توی این گرما میشه روزه گرفت»، «والّا من معده درد دارم، روزه بدترش میکنه» و ... . معده درد متداولترین بهانهایه که روزهندارها بهش استناد میکردن. ولی برای من جالبه که اینا توی طول سال معده درد ندارن. معده درد که فقط با نخوردن نیست؛ اتفاقاً اغلب خوردن باعث ایجاد معده درد و زخم و اینا میشه. امّا همین برادران و خواهران همین که روز عید فطر میشه – قربون خدا برم – شفا میگیرن و همون صبح اوّل وقت، پنیر تبریز رُ میمالن وسط نون بربری داغ و حالا نخور کی بخور. نوش جون ولی «فأنّ الشّاهد هو الحاکم» و البتّه «هو الرزّاق» و برای عموم مردم «یرزقه من حیث لا یحتسب» که اگه میخواست حساب کتاب کنه که باید همه سر گشنه زمین میذاشتیم.
ولی واقعاً چرا این افراد روزه نمیگیرن؟ مگه نمیدونن که واجبه؟ مگه نمیدونن که برای تمام ادیان بوده و هست؟ مگه نمیدونن که یه سری اعمال داره دین خدا؟ مگه تا چند سال قبل که روزه میگرفتن مشکلی براشون پیش اومده بود؟ شاید اگه آدم بخواد برای تک تک این سؤالها جواب پیدا کنه، وقتش تلف بشه و آخرش در پیچ و خم بهانهها و برداشتهای شخصی گم بشه. من بهترین جواب رُ از آیت الله مرتضی تهرانی شنیدم و دیدم بطور خلاصه، تکلیف کسانی که در عین مسلمان بودن با بهانهتراشی روزه نمیگیرن رُ خوب مشخص میکنه.
مشکل اینجاست که ما نمیدونیم با کی طرف هستیم. با یه مثال شروع میکنم. فرض کنین یه آدمی که همیشه با آدمهای معمولی مثل خودش در تماسه، یه دفعه یه دعوت میگیره از یه آدم بلندپایه مملکتی یا تجاری. چیکار میکنه؟ رد میکنه؟! در جا قبول میکنه؟! قبول میکنه ولی با اکراه میره؟! چیکار میکنه؟ آدمی که عقل توی سرش هست، با خودش میگه که مگه خرم که دعوت یه همچین آدم بزرگی رُ از دست بدم؟! تازه، بهترین کفش و لباسش رُ هم میپوشه، بهترین عطر و ادکلنش رُ هم میزنه و چقدر هم به دیگران مینازه که فلانی منو دعوت کرده برم پیشش. عموماً هم نمیدونه اون طرف چی براش آماده کرده؛ ولی هر چی اون طرف بذاره جلوی این آقا یا خانم، با کمال میل و با به به و چه چه میخوره. حالا اگه یه غذای سنگین بود، میاد تعریف میکنه که بابا فلانی عجب غذایی داد و اگه غذا مثلاً رژیمی و کمی سبک باشه، میاد میگه: ببین فلانی رُ. انگار نه انگار اینقدر مال و منال داره. غذای ساده و با کیفیت و سالم مصرف میکنه. چقدر به سلامتیش اهمّیّت میده. خدا پول میده، راه استفادهشم بده و از این قبیل بافتنیها...
برگردیم به خدا که «إنّا لله و إنّا الیه راجعون». حالا توی ماه مبارک، خدا بندههاش رُ دعوت کرده به یه مهمونی بینظیر. به یه مهمونی که میگه روزیش با مهمونیهای دیگه فرق میکنه. اولاً، جهانیه. ثانیاً، ظاهراً توش خوردن نیست ولی نه تنها آخرش خوردن ظاهری هم داره، بلکه در سرتاسر این مهمونی لذیذترین خوراکهای روحی و معنوی آماده شده و تقدیم میشن. ثالثاً، میگه تشریف بیارین این مهمونی و من تازه کلی هم بهتون پرداخت میکنم. بذارین عید فطر بشه، ببینین چی میریزم توی ظرفتون. اون روز، باید بخورین! نشنیدن طرف میخواد یه مهمونی توپ بره برای مثلاً شام، اون روز، ناهار ماهار نمیخوره به این امید که قراره توی مهمونی بخورمااااا. بذا جا داشته باشم. خدا هم میگه نخورین که جا داشته باشین برای اون مائده ویژه الهی. اینطور نیست؟
مشکل اینجاست که ما عموماً نمیفهمیم کی دعوتمون کرده؛ کی ازمون خواسته که بریم به مهمونیش؛ اصلاً چرا دعوتمون کرده و چقدر این مهمونی بزرگه. اگه اونایی که با بهانه روزه نگرفتن، میدونستن که این «خدا»ی احد و واحد و قهّاره که دعوتشون کرده، اون ربّ ماست که دعوتمون کرده، اونی که دعوت کرده همه دنیا و آخرتمون دستشه، اونی که دعوت کرده میتونه ببخشه و میتونه تنبیه کنه، و اینکه ماه مبارک، ضیافت الله هست، آیا بازم بهانه میآوردن؟؟؟ به قول حاج آقا، اگه آدم بدونه که کی دعوتش کرده و چقدر این مهمونی بزرگه، محاله که آدم عاقل دعوت این مهمونی رُ رد بکنه.
این مطلب آخر رُ هم بگم که اگه نگم شاید در حق این دعوتکننده بزرگ، اجحاف کرده باشم. با همه این اوصاف، با همه این ناز و نوزهای آدمهای مثل من، با همه این عهدشکنیها و رد کردنها، به قول حاج آقا ماشالا عابدی مناجاتخوان، خدا، توی ماه مبارک، فیض عام راه میاندازه. حتّی کسانی که دعوت خدا رُ اجابت نکردن هم یه چیزایی خورونده میشن. چه خدایی داریم ما و چه بندههایی هستیم ما. اون چه خداییه و ما چه بندهای هستیم. تو رُ خدا، انصافه آدم دعوت یه همچین خدایی رُ رد کنه؟